اخانه ی دل
دل و جانم که هویدا بگرفتی ز چه انکار کنی
از کدامین گنه من تو در این بادیه زنهار کنی
من که آسان و به نازی به تو دل دادم یار
پس چرا بهر دل خود طلب این تن بیمار کنی
صحنه ی روح و تنم همچو جگر حا خونیست
به چه سانی تو بخواهی به چه تیمار کنی
خانه ی دل ره چشمان نحیف و رخ تست
به کدامین دم از این خانه تو دیدار کنی